زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

بشر بن ابی خازم

بِشْرِ بْن‌ اَبی‌ خازِم‌، فرزند عمرو بن‌ عوف‌، از بنی‌ اسد، شاعر اواخر عصر جاهلی‌. 
بشر هم‌ در شعر اعتبار داشت‌ و هم‌ جنگجویی‌ دلاور بود؛ با اینهمه‌، كسی‌ شرح‌ جامعی‌ از زندگی‌ و شعر او به‌ دست‌ نداده‌ است‌ و منابع‌ هریك‌ تنها گوشه‌ای‌ از حوادث‌ زندگی‌ او و یا قطعاتی‌ از آثارش‌ را نقل‌ كرده‌اند: در اواخر سدۀ 2ق‌، ضبی‌ 4 قصیده‌ از او نقل‌ كرده‌ است‌، به‌ همین‌ سبب‌، بعدها، در شروح‌ مفضلیات‌ او به‌ بسیاری‌ از حوادث‌ مربوط به‌ او اشاره‌ كرده‌اند. در آغاز سدۀ 3ق‌، ابن سلام‌ نامش‌ را در طبقۀ دوم‌ شاعران‌ بزرگ‌ جاهلی‌ نهاده‌، سپس‌ ابن‌ حبیب‌ در اسماءالمغتالین‌ یكی‌ از حوادث‌ زندگی‌ او را آورده‌ است‌. جاحظ علاوه‌ بر چندین‌ استشهاد در الحیوان‌، به‌ جعلی‌ بودن‌ بسیاری‌ از اشعار منسوب‌ به‌ او تصریح‌ می‌كند. ابن‌ قتیبه از معارضۀ او با اوس‌ و وجود «اقواء» در شعرش‌ سخن‌ می‌گوید. مبرد نیز در الكامل‌ به‌ كشاكش‌ میان‌ او و اوس‌ اشاره می‌كند. ابوزید قرشی‌، یكی‌ از قصاید او را در شمار «مُجمهرات‌» خود می‌نهد. در سدۀ 4ق‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، داستان‌ رابطۀ او را با حاتم‌طائی‌ ــ كه‌ گویا سراسر ساختگی‌ است‌ ــ بر روایات‌ پیشین‌ می‌افزاید و مرزبانی‌ موضوع‌ «اِقواء» در شعر او را تكرار می‌كند. در سدۀ 5 ق‌ روایت‌ مبرد عیناً در ثمارالقلوب‌ ثعالبی‌ بازگو می‌شود. در سدۀ 6ق‌ ابن‌ شجری‌ قطعاتی‌ از او را در برگزیده‌های‌ خود نقل‌ می‌كند. سرانجام‌ در سدۀ 11ق‌، خزانه الادب‌ عبدالقادر بغدادی‌ یكی‌ از منابع‌ مهم‌ می‌گردد، زیرا بغدادی‌ بیش‌ از همه‌ به‌ شرح‌ احوال‌ او پرداخته‌ است‌ و افزون‌ بر این‌، ادعا می‌كند كه‌ مجموعه‌ای‌ از اشعار او را كه‌ ابوعبیده‌ در سدۀ 3ق‌ گردآوری‌ كرده‌ بود، در اختیار داشته‌ است
از آنجا كه‌ زندگی‌ بشر، با حوادث‌ دو جنگ‌ نسبتاً مهم‌ عصر جاهلی‌ درآمیخته‌ است‌، ناگزیر روایات‌ مربوط به‌ ایام‌العرب‌ نیز به‌ او پرداخته‌اند ( شرح‌ مفضلیات‌، ابن‌ عبدربه‌، ابن‌ اثیر، و اخیراً جادالمولی‌ و دیگران‌). از میان‌معاصران‌ (به‌استثنای‌ كتابهای‌متعدد ادبیات ‌عرب و دائره‌المعارفها، ازجمله مقاله فوك‌ درI / 1241, ²EIهارتیگان نخستین‌ كسی‌ است‌ كه‌ به‌ زندگی‌ او پرداخته‌ است‌. آنگاه در 1991م‌، عادل فریجات‌،كتاب بشربن‌ابی خازم‌الاسدی، حیاته‌ و شعره‌ را نگاشت‌؛ اما او چیز تازه‌ای‌ بر آنچه‌ عزت‌ حسن‌ در مقدمه دیوان‌ نگاشته‌، نیفزوده‌ است‌. با اینهمه‌، جزئیاتی‌ كه‌ درباره تك‌تك‌ قصاید و انتساب‌ اشعار به‌ شاعران‌ گوناگون‌ آورده‌، گاه‌ سودمند است (برای كتاب‌شناسی او، نیز نك‍ : II / 211-212 .(GAS,
در شرح‌ احوال‌ بشر، دو حادثه‌ مذكور است‌ كه‌ تا حدودی‌ اعتبار تاریخی‌ دارند: یكی‌ یوم‌ (جنگ‌) نِسار است‌ و دیگری‌ یوم‌ جِفار. جنگ‌ نخست‌ میان‌ بنی‌ اسد و هم‌پیمانان‌ ایشان‌، ضبه‌، طی‌ و غطفان‌ در برابر بنی‌ عامر و هم‌پیمان‌ اصلیشان‌ بنی‌ سعد (تیرۀ تمیم‌) رخ‌ داد و در آن‌ بنی‌ اسد پیروز شدند و بسیاری‌ از مردان‌ دشمن‌را كشتند. انگیزه جنگ‌ جفار آن‌ بود كه‌ بنی‌تمیم‌ در پی‌ گرفتن‌ انتقام‌ برآمدند؛ اما بنی‌ اسد بار دیگر بر آنان‌ پیروز شدند. بشر در این‌ جنگ‌ حضور فعال‌ داشت‌ و در هجای‌ بنی‌تمیم‌ چندان‌ اصرار ورزید كه‌ از سوی‌ دیگران‌ سرزنش‌ شد (ابن‌ اثیر، 1 / 617-620). اشارات‌ بشر به‌ این‌ جنگها و به‌ ویژه‌ یادآوری‌ نام‌ سران‌ جنگجو قابل‌ عنایت‌ است‌ (حسن‌، 23-25). 
زمان‌ این‌ دو نبرد، مانند همۀ ایام‌العرب‌ روشن‌ نیست‌. در النقائض‌ ابوعبیده‌ (2 / 790)، تاریخ‌ 27 سال‌ پیش‌ از مبعث‌، یعنی‌ حدود سال‌ 583م‌ آمده‌ است‌، اما گروهی‌ از مستشرقان‌ حدود 10 سال‌ پیش‌ از آن‌ را ترجیح‌ داده‌اند (بلاشر، «تاریخ‌...»، II / 263؛ GAS, II / 211؛ EI² ؛قس‌: فریجات‌، 64؛ درباره این‌ جنگها، نكـ: ابن‌ عبدربه‌، 6 / 99؛ ابن‌ اثیر، همانجا). 
تعیین‌ تاریخ این حوادث‌، از آن‌ جهت‌ اهمیت‌ دارد كه‌ می‌تواند ما را به تعیین محدوده زمانی زندگی بشر راهنمایی‌ كند و سرانجام‌ به‌ آنجا برساند كه‌ بگوییم‌ بشر «اندكی‌ پیش‌ از اسلام‌» می‌زیسته‌ است‌. در روایت دیگری كه جاحظ آورده (6 / 275-276، 278)، آمده‌ است‌ كه‌ در نبردی معروف به فِجار، هم‌ حضرت‌ پیامبر(ص‌) شركت‌ داشته‌ است‌، هم‌ بشر. 
مهم‌ترین‌ حوادثی‌ كه‌ اساس‌ زندگی‌نامه بشر، و نیز دست‌مایۀ بخش‌ اعظم‌ دیوان‌ را تشكیل‌ می‌دهد، داستان‌ كشاكش‌ او با اوس‌ بن‌ حارثه‌ (مهتر قبیله‌ای‌ از قوم‌ طی‌ء) است‌ كه‌ البته‌ بنا به‌ روال‌ همیشگی‌ اینگونه‌ اخبار از رگه‌های‌ افسانه‌آمیز آكنده‌ است‌: نعمان‌ بن‌ منذر (حكـ 580 - 602م‌) بزرگان‌ عرب‌ را به‌ حیره‌ خوانده‌ بود تا در مراسمی‌، بر تن‌ شریف‌ترین‌ آنان‌ خلعتی‌ گرانبها بپوشاند. این‌ جامه افتخار، سرانجام‌ به‌ اوس‌ بن‌ حارثه‌ رسید. سران‌ دیگر قبایل‌ (به‌ خصوص‌ بنی‌ عدی‌ بن‌ اخزم‌) به‌ خشم‌ آمدند و از حطیئه‌ خواستند كه‌ اوس‌ را هجو كند و در برابر، 300 ناقه‌ بستاند (هم‌زمانی‌ بشر با حطیئه‌ كه‌ گویا تا زمان‌ معاویه‌ زنده‌ بود، قابل‌ توجه‌ است‌). حطیئه‌ سرباز زد، اما بشر كار را بر عهده‌ گرفت‌ و اوس‌ را آماج‌ هجاهای گزندۀ خویش‌ قرار داد (6 قصیده‌ در دیوان‌). به‌ آسانی‌ می‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ جایزۀ قبایل‌، تنها انگیزۀ او در این‌ اقدام‌ پرمخاطره‌ نبوده است‌ و شاید بتوان‌ رقابتهای‌ كهن‌ نژادی‌ ـ قبیله‌ای‌ را علت‌ اصلی‌ آن‌ دانست‌. 
این‌ هجاهای‌ گزنده‌، اوس‌ را سخت‌ خشمناك‌ كرد، چندان‌ كه‌ سوگند خورد كه‌ بشر را در آتش‌ بسوزاند؛ اما بشر به‌ هجاگویی‌ ادامه‌ داد (نك‍ : بشر، 91، بیتهای‌ 7 و 8 قصیده‌ كه‌ به‌ سوگند اوس‌ اشاره می‌كند). سرانجام‌، اوس به او حمله آورد و شتران را بازستاند. 
بشر در درون‌ قبیله خود پناه‌ گرفت‌ و باز هجا گفت‌ و به‌ قدرت‌ قبیله خویش‌ بالید (ص‌ 4، 21-23، بیتهای‌ 10 ببـ ، كه‌ تكرار معانی‌ پیشین‌ است‌). 
اوس‌ به‌ یاری‌ عشیره جدیله‌ (ازطی‌ء) بر بنی‌ اسد تاخت‌. از آن‌ پس‌، دیگر هیچ‌ قبیله‌ای‌ جرأت‌ آن‌ را نیافت‌ كه‌ بشر گریزان‌ را پناه‌ دهد (نك‍ : مبرد، 1 / 231-232؛ ثعالبی‌، 118-119؛ ابن‌ اثیر، 1 / 626-627؛ نیز نكـ: حسن‌، 25- 28). این‌ نبرد اخیر همان‌ است‌ كه‌ «یوم‌ ظهر الدهناء» نیز خوانده‌ شده‌ است‌ (ابن‌ اثیر، 1 / 626). 
ماجرای‌ اسیر شدن‌ او به‌ دست‌ اوس‌ نیز مانند دیگر روایات‌، چند گونه‌ است‌: در روایت‌ اول‌ ابوعبیده‌ (نكـ: بغدادی‌، 4 / 444)، وی‌ به‌ عشیره نَبهان‌ (ازطی‌ء) حمله‌ كرد، اما زخم‌ برداشت‌ و اسیر شد. اوس‌ در برابر 200 شتر، او را از بنی‌ نبهان‌ گرفت‌. در روایت‌ دوم‌ (همو، 4 / 445)، بشر اسیر تیره‌ای‌ شد كه‌ با اوس‌ خویشاوندی‌ داشتند، و ایشان‌ او را به‌ اوس‌ تحویل‌دادند. در روایت‌سوم‌ (نكـ: ابن‌اثیر، 1 / 627)، بشر در جست‌وجوی‌ پناه‌، نزد جندب‌ (از بنی‌ كلاب‌) رفت‌ و او برخلاف‌ آیین‌ مهمانداری‌، او را به‌ اوس‌ سپرد (نیز نك‍ : ابن‌ شجری‌، 267؛ فریجات‌، 105، كه‌ روایت‌ اخیر را صحیح‌ می‌داند). 
آزادی‌ بشر كه‌ گویند به‌ میانجیگری‌ مادر اوس‌ رخ‌ داد، در شاعر اثری‌ ژرف‌ نهاد، چندان‌ كه‌ سوگند خورد دیگر كسی‌ جز اوس‌ را مدح‌ نگوید. منابع‌ كهن‌ اشاره‌ می‌كنند كه‌ او در برابر 5 قصیدۀ هجا، 5 قصیده‌ در مدح‌ اوس‌ سرود (ابن‌ قتیبه‌، 147؛ ابن‌ شجری‌، 277-279؛ بغدادی‌، 4 / 444- 445). اما عزت‌ حسن‌ (ص‌ 31) تصریح‌ می‌كند كه در دیوان‌، در مدح‌ و هجای‌ اوس‌، 6 قصیده‌ یافته‌ است‌. 
روایت‌ مرگ‌ بشر نیز از سخنان‌ افسانه‌آمیز تهی‌ نیست‌: در اثنای‌ نبرد با بنی‌ صَعصَعه‌، خواست‌ جوانی‌ را به‌ اسارت‌ گیرد، جوان‌ تیری‌ به‌ قلب‌ او زد، با اینهمه‌، شاعر جنگ‌آور او را دربند كشید، اما چون شب هنگام‌ مرگ‌ خود را نزدیك‌ دید، جوان‌مردانه‌ آزادش‌ كرد؛ سپس‌ افراد بنی‌ اسد گرد او جمع‌ شدند و خواستند كه‌ وصیت‌ كند. وی‌ قصیده‌ای‌ خطاب‌ به‌ دخترش‌ عمیره‌ سرود و در آن‌ ماجرای‌ مرگ‌ خود را شرح‌ داد (بشر، 24-30). این‌ داستان‌ و قصیده رثا در بسیاری از منابع‌ آمده‌ است‌ (مثلاً نك‍ : ابن‌ حبیب‌، 214-215؛ مرزبانی‌، 222؛ ابن‌ شجری‌، 302 بب‍ ؛ بغدادی‌، 4 / 441-442) و به‌رغم‌ اعتباری كه برای این قصیده‌ قائل‌ شده‌اند، نمی‌توان‌ با جاحظ (6 / 279) كه‌ آن‌ را جعلی‌ می‌داند، هم‌ داستان‌ نشد. 
خبر دیگری‌ را نیز ابن‌ قتیبه‌ (ص‌ 124) و ابوالفرج‌ اصفهانی‌ (17 / 367) و بغدادی‌ (3 / 128-129) و دیگران‌ آورده‌اند كه‌ با وجود اصرار بعضی بر صحت آن‌ (فریجات‌، 79-84)، از هر جهت‌ ساختگی‌ می‌نماید، و آن‌ ماجرای‌ رفتن‌ بشر به‌ همراهی‌ عبید بن‌ ابرص‌ و نابغه ذبیانی‌، به‌ سوی‌ نعمان‌ بن‌ منذر و ملاقات‌ با حاتم‌ طائی‌ در نیمه‌ راه‌ سفر است‌. 
دیوان‌ بشر شامل‌ 46 قطعه‌ و قصیده‌ (797 بیت‌) و شماری‌ بیت‌ پراكنده‌ (كه‌ افزون‌ بر اینها 10 قطعه‌ نیز با عنوان‌ زیادات‌ به‌ دیوان‌ ملحق‌ شده‌ است‌) رنگ و بوی‌ جاهلی‌ دارد. بسیاری‌ از قطعات‌ فخر و مدح‌ و رثا (به‌ خصوص‌ قصیده زیبا و معروفی‌ در رثای‌ برادرش‌ سمیر، نك‍ : ص‌ 123 بب‍‌ ) و وصف‌ و مقدمه‌های‌ تغزلی‌ در آغاز قصاید، در واژگان‌ و تعابیر، اصیل‌ به‌ نظر می‌آید (نك‍ : بلاشر، «تاریخ‌»، .(II / 263 قطعاتی كه‌ در آنها سگان‌ شكاری‌ و گاوان‌ وحشی‌ گریزنده‌ وصف‌ شده‌اند، بیش‌ از همه‌ چشمگیر است‌، به‌ خصوص‌ كه‌ گاه‌ در قطعات‌ گوناگون‌، چارچوب‌ تقریباً یگانه‌ای‌ - كه‌ گمان‌ تقلید و تكرار در خیال‌ برنمی‌انگیزد - به‌ كار رفته‌ است‌ (مثلاً ص‌ 51، بیت‌ 12 بب‍ ، ص‌ 55، بیت‌ 6 بب‍ ). 
بدیهی‌ است‌ كه‌ در نظر جاحظ دایر بر جعلی‌ بودن‌ انبوهی‌ شعر منسوب‌ به‌ او هیچ‌ تردید نباید كرد. 
دانشمندان‌ كهن به شعر بشر عنایت‌ بسیار داشته‌اند. هم‌ دیوانش‌ را چندبار جمع‌ آورده‌اند و هم‌ به‌ ابیات‌ او استشهاد كرده‌اند؛ اما یك‌ نكته‌ از آغاز نظر همه را جلب كرده است‌ و آن‌ وجود «اقواء» (اختلاف‌ حركت‌ قافیه‌ در ابیات‌) در شعر اوست‌. این‌ پدیده‌ كه‌ در شعر كهن‌ عرب‌ فراوان‌ است‌، احتمالاً زاییده شیوه ادای‌ شعر و وقف‌ در پایان‌ ابیات‌ بوده‌، نه‌ خطای‌ شاعر (ابن‌ قتیبه‌، 29، 145-146؛ برای توضیحات مفصل درباره اقواء، نك‍ : گودفروا دومونبین‌، 197 ببـ ؛ فریجات‌، 331- 336). 
شعرشناسان‌ عرب‌ از سدۀ 3ق‌ به‌ جمع‌آوری‌ دیوان‌ بشر همت‌ گماشتند. اصمعی‌ و ابن‌ سكیت‌ هریك‌ دیوانی‌ گرد آورده‌ بوده‌اند (ابن‌ ندیم‌، 178). دیوان‌ شعر بنی‌ اسد هم‌ كه‌ سُكّری‌ تدارك‌ دیده‌ بود (همو، 180)، بی‌گمان‌ آثار بشر را در برداشته‌ است‌. روایت‌ و شرح‌ ابوعبیده‌ تا سدۀ 11ق‌ باقی‌ بود و عبدالقادر بغدادی‌ نسخه‌ای‌ به‌ خط كوفی‌ از آن‌ در دست‌ داشته‌ (4 / 440)، و هنوز نسخه‌ای‌ كه‌ عزت‌ حسن‌ چاپ‌ كرده‌ است‌، نمی‌دانیم‌ گردآوردۀ كیست‌. در این میان‌، سخن‌ فرزدق‌ (ص‌ 493) كه‌ گفته‌ است‌: «كتاب‌ مجملی‌» از اشعار بشر را در اختیار داشته‌، غریب‌ می‌نماید (نكـ: فریجات‌، 127). 
در زمان حاضر، نخست‌ اروپاییان‌ بودند كه‌ به‌ شعر بشر عنایت‌ ورزیدند. حتی‌ گرونباوم به جمع‌آوری‌ اشعار او، از كتابهای‌ ادب‌ همت‌ گماشت‌. این مجموعه‌ را (شامل‌ 215 بیت‌) كه‌ از نظر بلاشر و عزت‌ حسن‌ پنهان‌ مانده‌، فریجات‌ (ص‌ 132 ببـ) نقد كرده‌، و به‌ خصوص‌ به‌ موارد خلط میان‌ ابن‌ ابی‌ خازم‌ و ابن‌ حازم‌ اشاره‌ 
نموده‌ است‌. 
سرانجام‌ در 1961م‌، عزت‌حسن‌، براساس‌ دو نسخه‌ای‌ كه‌ در تركیه‌ یافته‌ بود، به‌ چاپ‌ دیوان‌ اقدام‌ كرد. بعدها نسخه دیگری‌ در بصره‌ یافت‌ شد و حسن‌، در چاپ‌ 1972م‌، اضافات‌ آن‌ را نیز در پایان‌ دیوان‌ افزود (155 بیت‌ در 10 قصیده‌، نكـ: حسن‌، 44 ببـ، نیز 283 ببـ). چاپ‌ اول‌ دیوان‌ را بلاشر («بولتن‌...»، معرفی‌ كرد. چاپ‌ دوم‌، به‌رغم‌ اضافات‌، مورد نقد شدید فریجات‌ قرار گرفته‌ است‌. وی‌ 36 بیت دیگر در منابع‌ یافته‌ كه‌ در دیوان‌ نیامده‌ است‌ (ص‌ 141- 148). 
در دیوان‌ او چند كلمه فارسی‌ آمده‌ است‌ كه‌ باید همه‌ از معربات‌ كهن‌ باشند، نه‌ واژه‌های‌ فارسی‌ نورسیده‌ (مانند آنچه‌ در دیوان اعشی‌ ملاحظه می‌شود): جُناح‌ = گناه‌، واژه قرآنی‌ (ص‌ 48)؛ جُؤذر = گوذر (ص‌ 119، 153؛ قس‌: «گوذر چشمان‌» در شعر ابونواس‌، نك‍ : ه‍ د، 6 / 367)؛ دهقان‌ = دیهگان‌ (ص‌ 113)، این‌ كلمه‌ به‌رغم‌ اهمیت‌ فراوان‌، تنها یك‌بار در شعر اعشی‌ دیده‌ شده‌ است‌؛ صَرِد = سرد (ص‌ 55)؛ كافور (پهلوی‌،kafur ،ص‌ 196)؛ لجام‌ = لگام‌ (ص‌ 189، نیز ملجم‌، ص‌ 209)؛ مسك‌ = مشك‌ (ص‌ 44، 48؛ درباره این‌ كلمات‌، ریشه‌ و بسامد آنها در شعر جاهلی‌، نك‍ : آذرنوش‌، 128 بب‍ ). 

مآخذ

آذرنوش‌، آذرتاش‌، راههای‌ نفوذ فارسی‌ در فرهنگ‌ و زبان‌ عرب‌ جاهلی‌، تهران‌، 1374ش‌؛ ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ ابن‌ حبیب‌، محمد، «اسماءالمغتالین‌»، نوادر المخطوطات‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 1374ق‌ / 1954م‌، ج‌ 6؛ ابن‌ شجری‌، هبة الله‌، مختارات‌ شعراءالعرب‌، بیروت‌، 1412ق‌ / 1992م‌؛ ابن‌ عبدربه‌، احمد، العقدالفرید، به‌ كوشش‌ عبدالمجید ترحینی‌، بیروت‌، 1404ق‌ / 1983م‌؛ ابن‌ قتیبه‌، عبیدالله‌، الشعر و الشعراء، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1902م‌؛ ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌؛ ابوعبیده‌، معمر، النقائض‌ (نقائض‌ جریر و فرزدق‌)، بیروت‌، دارالكتاب‌ العربی‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، الاغانی‌، به‌ كوشش‌ علی‌ محمد بجاوی‌، قاهره‌، 1970م‌؛ بشربن‌ ابی‌ خازم‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ عزت‌ حسن‌، دمشق‌، 1392ق‌ / 1972م‌؛ بغدادی‌، عبدالقادر، خزانـة الادب‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 1402ق‌ / 1981م‌؛ ثعالبی‌، عبدالملك‌، ثمارالقلوب‌، به‌ كوشش‌ محمدابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، 1384ق‌ / 1965م‌؛ جاحظ،عمرو، الحیوان‌، به‌كوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، 1388ق‌ / 1969م‌؛ حسن‌، عزت‌، مقدمه‌ بر دیوان‌ بشربن‌ ابی‌ خازم‌ (همـ)؛ فرزدق‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ علی‌ فاعور، بیروت‌، 1407ق‌ / 1987م‌؛ فریجات‌، عادل‌، بشربن‌ ابی‌ خازم‌ الاسدی‌، بیروت‌، 1411ق‌ / 1991م‌؛ گودفروادومونبین‌، موریس‌، مقدمۀ الشعر و الشعرا ی‌ابن‌ قتیبه‌، ترجمۀ آ. آذرنوش‌، تهران‌، 1363ش‌؛ مبرد، محمد، الكامل‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌ و شحاته‌، قاهره‌، مكتبة نهضة مصر؛ مرزبانی‌، محمد، معجم‌الشعراء، به‌ كوشش‌ ف‌. كرنكو، قاهره‌، 1354ق‌؛ نیز:

Blachere, R., «Bulletin critique» , Arabica, Leiden, 1961, vol. VIII; id, Histoire de la litterature arabe, Paris, 1964; EI²; GAS.

آذرتاش آذرنوش


1. »... « 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.